من گاهی اوقات غمگین هستم.

من بسیاری از اوقات غمگین هستم.

من همیشه غمگین هستم.

هیچ چیز کاملاً بر وفق مراد من نیست.

من مطمئن نیستم که همه‌چیز بر وفق مراد من باشد.

همه‌چیز بر وفق مراد من است.

من تقریباً به هر کاری دست می‌زنم موفق می‌شوم.

من در بعضی کارها موفق نیستم.

من در خیلی کارها موفق نیستم.

خیلی چیزها برایم جالب و سرگرم‌کننده است.

چیزهای کمی وجود دارند که برایم سرگرم‌کننده باشند.

هیچ‌چیز برایم سرگرم‌کننده نیست.

من همیشه احساس ناراحتی می‌کنم.

من اغلب اوقات احساس ناراحتی می‌کنم.

من گاهی اوقات احساس ناراحتی می‌کنم.

گاهی اوقات فکر می‌کنم که حادثه نامطلوبی برایم اتفاق خواهد افتاد.

می‌ترسم که حادثه نامطلوبی برایم اتفاق بیفتد.

من مطمئن هستم که حوادث وحشتناکی برایم اتفاق خواهد افتاد.

از خودم بیزارم.

من از خودم خوشم نمی‌آید.

من خیلی از خودم راضی هستم.

وقتی اوضاع رو به راه نیست، من خود را مقصر می‌دانم.

وقتی اوضاع رو به راه نیست، بیشتر اوقات خود را مقصر می‌دانم.

وقتی اوضاع رو به راه نیست، معمولاً من مقصر نیستم.

من همیشه به مرگ فکر می‌کنم.

من اغلب به مرگ فکر می‌کنم.

من گاهی اوقات به مرگ فکر می‌کنم.

من دلم می‌خواهد همیشه گریه کنم.

من اغلب اوقات دلم می‌خواهد گریه کنم.

من گاهی اوقات دلم می‌خواهد گریه کنم.

همیشه چیزی مرا آزار می‌دهد.

اغلب اوقات چیزی مرا آزار می‌دهد.

گاهی اوقات چیزی مرا آزار می‌دهد.

من خیلی دوست دارم که با دیگران باشم (وقت خود را با دیگران بگذرانم).

معمولاً دوست ندارم که با دیگران باشم.

من هیچ‌گاه دوست ندارم که با دیگران باشم.

وقتی در برابر چند موضوع قرار می‌گیرم، نمی‌توانم تصمیم بگیرم.

وقتی در برابر چند موضوع قرار می‌گیرم، تصمیم‌گیری برایم دشوار است.

وقتی در برابر چند موضوع قرار می‌گیرم، خیلی راحت تصمیم می‌گیرم.

قیافه و وضع جسمی من خیلی خوب است.

چیزهایی در بدن و قیافه من وجود دارد که از آن‌ها خوشم نمی‌آید.

من خود را زشت تصور می‌کنم.

من برای انجام تکالیف خود همیشه باید به خود فشار بیاورم.

برای انجام تکالیف خود غالباً باید به خود فشار بیاورم.

برای انجام تکالیف خود هیچ مشکلی حس نمی‌کنم.

شب‌ها همیشه به زحمت به خواب می‌روم.

من اغلب، به زحمت به خواب می‌روم.

من شب‌ها خیلی زود و راحت می‌خوابم.

من گاهی اوقات احساس خستگی می‌کنم.

من اغلب اوقات احساس خستگی می‌کنم.

من همیشه احساس خستگی می‌کنم.

اکثر اوقات، میل به غذا خوردن ندارم.

اغلب اوقات، میل به غذا خوردن دارم.

من همیشه اشتهای خوبی برای خوردن دارم.

وقتی جایی از بدنم درد می‌گیرد، نگران نمی‌شوم.

وقتی جایی از بدنم درد می‌گیرد، اغلب نگران می‌شوم.

وقتی جایی از بدنم درد می‌گیرد، همیشه نگران می‌شوم.

من هیچ‌گاه احساس تنهایی نمی‌کنم.

من اغلب اوقات احساس تنهایی می‌کنم.

من همیشه احساس تنهایی می‌کنم.

من هیچ‌گاه در مدرسه تفریح نمی‌کنم.

من به ندرت در مدرسه تفریح می‌کنم.

من غالباً در مدرسه تفریح می‌کنم.

من دوستان زیادی دارم.

من چند دوست دارم ولی دلم می‌خواهد دوستان بیشتری داشته باشم.

من هیچ دوستی ندارم.

نمرات درسی من خوب است.

نمرات درسی من، مثل سابق خوب نیست.

من در درس‌هایی که قبلاً نمرات خوبی می‌آوردم، نمرات بد آورده‌ام.

من کارها را مانند دیگران به‌خوبی انجام می‌دهم.

اگر دلم بخواهد می‌توانم کارها را مثل دیگران انجام دهم.

من کارها را نه بهتر و نه بدتر از دیگران انجام می‌دهم.

هیچ‌کس واقعاً مرا دوست ندارد.

من شک دارم که کسی مرا دوست داشته باشد.

من مطمئن هستم که کسی مرا دوست دارد.

معمولاً کاری را که از من می‌خواهند انجام می‌دهم.

اغلب اوقات، کاری را که از من می‌خواهند انجام نمی‌دهم.

من هیچ‌گاه کاری را که از من می‌خواهند انجام نمی‌دهم.

من با دیگران تفاهم دارم.

اغلب اوقات با دیگران دعوا می‌کنم.

من همیشه با دیگران دعوا می‌کنم.